مرهـَــ ـم...

چشمان‌م از غیر ِ تو لبــــریز گشته است سیلی‌ست که می‌برد آخر تمام مرا ...

مرهـَــ ـم...

چشمان‌م از غیر ِ تو لبــــریز گشته است سیلی‌ست که می‌برد آخر تمام مرا ...

تو بر می گردی
با تنی پر از زخم کهنه
و من مرهــــَــم زخمـ َ ت خواهم شد...

آن روز زیباترینِ روزگارم خواهد بود...


مرهــــــَــــم

شوق

سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۵ ب.ظ

دستان‌ت انگار
شاخه‌ای از درخت ممنوعه‌ی بهشت است
که این‌قدر به جان آدم
وسوسه‌ش چنگ می‌زند
اما داشتن دستان‌ت هبوط نیست
بهشت
میان انگشتان‌ تو
هبوط کرده است ...



*شبگرد

  • ۹۲/۰۹/۱۹
  • ۲۳۴ نمایش
  • از نام تــ♥ـو لبریز ...

نظرات (۲)

داری راه میری که یهو زیرِ پات خالی میشه ... 

این قصه ی اعتماد به آدم های لبخند بر لب و پر از مهربانی در نگاه ، همچنان ادامه دارد 

و نبودنت کویریست
بی انتها...