حکایت دنیای ماست....
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۰۰ ق.ظ
گرفت ازپرنده ها,نشاط و شادی و قرار
حصارها کنارهم ,کشیده شد به آسمان
بریده شد از این جهان,تمام ارتباطشان
بریده شد از این جهان,تمام ارتباطشان
سکوت ماند وباغ را,پرنده ای نشان نکرد
درخت های خسته را,بهار هم جوان نکرد
درخت های خسته را,بهار هم جوان نکرد
درخت ها شکسته دل,و باغبان به فکر کود
وبی خبر که درد باغ,حصارهای بسته بود...
وبی خبر که درد باغ,حصارهای بسته بود...
-شاعر:?-
- ۹۳/۰۶/۱۲
- ۲۳۷ نمایش